مستشار ظالم
زن و شوهرى با هم نزاع کردند. مرد عصائى بر زوجه زد که بر اثر آن ضربت از دنیا رفت ، بدون اینکه شوهر قصد کشتن او را داشته باشد. مرد از اقوام و خویشان همسر ترسید و براى یافتن چاره کار مدتى اندیشید و چون فکرش بجایى نرسید با یکى از دوستانش مشورت کرد.
مستشار گفت : چاره کار آنست که جوان زیبائى را پیدا کنى و او را بکشى . آنگاه او را کنار جسد زنت قرار دهى ، تا وقتى اقوام همسرت یا اقارب آن جوان از ماجراى قتل مطلع شدند، به ایشان بگوئى : این جوان با زوجه من زنا مى کرد و لذا من هر دو را به قتل رساندم .
مرد ساده ، کلام مستشار را پذیرفت و تصمیم بر اجراى آن گرفت . جلو منزل خود نشست . اتفاقا جوان زیبائى از آنجا مى گذشت ، او را به بهانه اى به داخل منزل آورد و به قتل رساند و جسدش را کنار جسد همسرش قرار داد.
هنگامى که خویشان زن اطلاع یافتند، براى انتقام نزد شوهر آمدند.
شوهر آن زن گفت : من دیدم این جوان با عیال من عمل منافى عفت انجام مى دهد، نتوانستم تحمل کنم ، هر دو را بقتل رساندم .
خویشان زن با مشاهده صحنه و اینکه هر دو در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند، آرام شدند، و اعتراض و اقدامى نکردند. از سوى دیگر مستشار ظالم با خیالى آسوده در منزل خود نشسته بود، تا اینکه شب فرا رسید و هوا تاریک شد. چون پسرش به خانه نیامد، نگران شد. در جستجوى پسر از منزل خارج شد و به هر کوى و برزن سر زد تا شاید او را پیدا کند.
سرانجام از همه جا نومید گشت و به منزل دوست خود رفت و گفت : آیا به پیشنهاد من عمل نمودى .
گفت : آرى .
مستشار: ببینم آن جوانى را که به قتل رسانده اى کیست ؟
وقتى داخل اطاق شد، دید جوان مقتول ، پسر خود او است !!
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: مَن حَفَرَ لاَخیِه بِئراً وَقَعَ فیها
هر کس براى برادر ایمانى خود چاهى حفر کند، خداوند خود او را به چاه افکند.
بد مکن که بد مى بینى
چَه مکَن که خود افتى
و نیز گفته اند: هر که آن کند که نباید، آن بیند که نشاید.